معنی از وسایل اداری

حل جدول

فارسی به عربی

اداری

اداری، وزاری

عربی به فارسی

اداری

اداری , اجرایی , مجری

فرهنگ عمید

اداری

مربوط به اداره: میز اداری،
کارمند اداره،
ویژگی کاری که در اداره انجام می‌شود: جریان اداری،


وسایل

وسیله
* وسایل نقلیه: هر نوع وسیله که برای حمل‌ونقل به کار می‌رود، مانند گاری، اتومبیل، کامیون، کشتی،

لغت نامه دهخدا

اداری

اداری. [اِ ری ی] (ع ص نسبی) منسوب به اداره. || عضو اداره.


وسایل

وسایل. [وَ ی ِ] (ع اِ) وسائل. ج ِ وسیله.اسباب و لوازم. (فرهنگ فارسی معین): با این وسایل و فضایل در خصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. (فرهنگ فارسی معین از لباب الالباب).
گر تو برانی کسم شفیع نباشد
ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل.
سعدی.
- وسایل ارتباطی، هر چیز که ارتباط میان دو کس یا دو جا برقرار کند.
- وسایل نقلیه، وسایط نقلیه.

فرهنگ فارسی هوشیار

اداری

(صفت) منسوب به اداره وابسته به اداره: کارهای اداری، عضو اداره آنکه در اداره کار میکند کارمند اداره یا امور اداری. قسمتی از امور عمومی است که مربوط به اداره نمودن افراد مردم و اجرا ء روز مره قوانین است و نشانه آن ارتباط دایم ما ء موران دولت با مردم می باشد.


وسایل

وسایل در فارسی (تک: وسیله) افزارها چاره ها (اسم) جمع وسیله اسباب لوازم ((و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. ))

فرهنگ معین

اداری

منسوب به اداره، وابسته به اداره، آن که در اداره کار کند. [خوانش: (اِ) [ع - فا.] (ص نسب.)]


وسایل

(وَ یِ) [ع.] جِ وسیله، اسباب، لوازم.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اداری

اوارى

مترادف و متضاد زبان فارسی

اداری

حقوق‌بگیر، کارمند، مستخدم، سازمانی


وسایل

ابزار، ادوات، اسباب، جهاز، سامان، لوازم، وسایط

معادل ابجد

از وسایل اداری

331

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری